داشتم فکر میکردم چه جالبه که من وقتی میخوام بنویسم چیزی به ذهنم نمیرسه ولی وقتی خونه نیستم یا کار دارم به خودم میگم یادم باشه این و این و اینو بنویسم دلیلش چیه آیا؟

در واقع بعضی وقتا دلم میخواد از یه چیزائی بنویسم که به قول یکی از دوستام یه کم بی ناموسیه و پشیمون میشم مثلا خیلی دوست دارم یه بار شرح مفصلی از اولین ملاقات عاشقانه ام بگم ولی ادب مانع میشه چون جریانش خیلی شیرینه.شاید هم یه روز ادب رو زیر پا گذاشتم و یه چیزائی گفتم.

بعضی وقتا هم دلم میخواد ماجراهای روزانه و یک سری از خاطرات جذاب از محیط های دخترونه رو تعریف کنم ولی باز میگم نکنه ۴ تا آشنا ازین جا رد بشن و ...

اینجوریه که اینجا تبدیل شده به محلی برای نق نق و غر  غر ( یا قر قر) که اصلا مورد پسند من نیست.در واقع دلم میخواد یه چیزائی بنویسم که مردم وقتی میخونن شاد بشن نه که فکر کنن آآآآه ... چه آدم افسردهای آخه نیستم به خدا من همه روز دارم میخندم باور کنین