دستتو میگیره تو دستش و آروم آروم میبره بالا از زمین بلندت میکنه میبره رو درختها بعد رو کوهها رو ابرها میره از ابر ها بالاتر احساس سبکی میکنی فکر میکنی خوشبختی که میگن همینه تو همین حال و هوا و مزه مزه کردن خوشبختی یهو دستتو ول میکنه ...

پرت میشی پائین ولی نه رو زمین ،میا فتی تو یه گودال خیلی عمیق که فکر میکنی هیچ وقت از اون تو در نمیای احساس میکنی از تو بدبختر وجود نداره...

همه این اتفاقات در ۱۰ دقیقه پیش میاد و این اون مردیه که من احمق براش میمیرم.